Wednesday, April 02, 2008

خوب، من باید به شهر نیورک بروم و وودی آلن را ببینم. وودی آلن یکی از هنرمند­های نابغه ای که از کلی سال قبل از تولد من بوده و هنوز هست. اگر بمیرد من واقعا ناراحت می شوم. آخر تحمل کم شدن یک نابقه هنرمند با سابقه واقعا سخت است.

خوب، وودی آلن از کلی سال قبل تولد من شروع به هنرآفرینی کرد و خیلی ها فهمیدن که او نابغه است یا نابقه. خیلی فوق العاده است که در نسل های مختلف زندگی کنی و برای همه شان هنر آفرینی کنی و فسیل نشوی. وقتی کارهای وودی آلن رو پشت سر هم می بینی، انگار تاریخ است که دارد ورق می خورد با یک عینک همیشگی. اوه، می دانید این کار فقط از یک نابغه برمی آید. خوب معلوم است که نابغه درست است و نه نابقه. یک نابغه که زنده بموند و نکشندش و یا در اثر زیاده روی در مصرف هروئین نمیرد.

خوب، واقعا ارزشش را دارد که من بروم نیورک. من این روزها خیلی نگرانم. آخر وودی آلن دیگر خیلی پیر شده است و ممکن است یک وقت که دارد از پله ها بالا می رود، یک دفعه زمین بخورد.

حالا شما هرچی هم که انگشت تان را به سمت اش بگیرید و بگویید که با دختر خوانده زن قبلی اش رو هم ریخته، من باز هم می گویم که باید نیورک. می خواهم آن ساختمان را هم از نزدیک ببینم. قول می دهم که اصلا هم موزه نروم. موزه رفتن در نیورک دیگر کلیشه شده است. ولی آن مجسمه را هم حتما می خواهم ببینم. آزادی که حد و مرزی ندارد، فقط برای اثبات آزاد بودن نباید آزادی دیگران را محدود کرد. وودی آلن آزاد است. آزادی کسی را هم نگرفته است.

گفتم که وودی آلن یک نابغه است. تا حالا به جمله هایی که می سازد دقت کردید. خوب منظورم حرف هایی که می زند، دیالوگ هایی که می نویسد. آره، همان جمله ها، همان ترکیب فوق العاده کلمه ها. یک جمله وقتی فوق العاده می شود که به زبان وابسته نباشد. آره، ترجمه را می گویم. تا حالا شده نتوانید یک جمله را از یک زبان به زبان دیگر ترجمه کنید؟ یا مثلا برای ترجمه یک جمله مجبور جمله را عوض کنید تا معنا را برسانید. این یک نوع ناکاملی در آن جمله است. یک ناکاملی که باعث می شود جمله فوق العاده نباشد. به جمله های وودی آلن دقت کنید، آنها فوق العاده اند. پس می بینید من باید بروم حتما به شهر نیورک بروم.