و اگر تهران بود
من در باغ ملی بودم
پیاده رفته بودم، از تئاتر شهر تا مجلس سابق، موزه ی قرآن فعلی
اما نه، از شلوغی جمهوری نتوان گذشت، پس داخل جمهوری میشدم، از روپوش ها و لوازم پزشکی بی اعتنا رد میشدم
سینما ی آبی رنگ و صندلیهای ناراحتش
می رفتم تا فردوسی، ممکن بود از حافظ به پائین بپیچم، ولی نه میرفتم تا فردوسی
از حافظ تا فردوسی همهمهٔ جمهوری هم گم میشود
دو بزرگراه روی هم میآیند، من زیر یکی و در پیاده روی دیگری ماشینها را گوش میدهم
به تقاطع میرسم، قد بلند میکنم دستم چپم روی پیشانی میگذارم، سعی میکنم فردوسی را ببینم
اما نمیشود، میدان از تقاطع دیده نمیشو
می روم تا میدان توپ خانه، خیابان سپه
ناگهان همهچیز نزدیک میشود، کاخِ گلستان، پارک شهر، بازار تهران
نه فراموش نکرده ام
به باغ مللی میروم
.به اتاق آیینه ها
<< Home