Thursday, November 01, 2012



این دفترچه، یکی از میلیون دفترچه هایی است که من داشته ام.
"ما با هم تنهاییم"
و خودکار بنفش من جوهرش تمام شده است.
نشسته می نویسم
و من هیچ وقت شعرهایم را برای تو نخواندم
و من هیچ وقت برای تو شعری نسرودم
و من هیچ وقت برای تو اشکی نریختم
و خودکار بنفش من جوهرش تمام شد.
برگ سفیدی بر این دفترچه اضافه می کنم.
قصه ی زنده گی اشک است.
اشک خیسی لبخندی است که در زمان گم شد.
زمان کوتاه است.
لبخند زدن چه سخت است.
...
تکنولوژی هی جدید می شود،
آدم ها هی جدید می شوند،
آدم های قدیمی هی گم می شوند،
نگاه ام به هر سو می پرد،
چهره های گم شده پیدا نمی شوند.