Saturday, April 30, 2005

چند سال پیش به یه نفر(مشکوک به دوست) ازم پرسید که " تو منظورت از فلان حرفی زدی که فلان چیز بود؟"

گفتم : ابهام و پیچیدگیه که زیباست ، همه چی رو که مستقیم نمی گن، شنونده باید درک و شعور داشته باشد و ...

پوزخندی زد، بعدش هم قهقه تمسخر آمیز و یه چیز هایی گفت که الان یادم نیست. راستش فقط قیافه اش و صدای پوزخندش یادمه.

چقدر آسیب پذیر هستم.


منم تصمیم گرفتم که دیگه با هر [...] حرف نزنم. خیلی کمن آدمایی که باهاشون راجع به هرچی که می خواهم حرف می زنم. خیلی کم ترن آدمایی که باهاشون راحت حرف می زنم.