گم شدن،
حتی تو انبوه چین های پرده.
موسیقی پر سروصدای جاده ها
سبزی جنگل ها
خشکی کویر
پیچ و پیچ ِ جاده، دورادور کوه های بلند ِ بلند
مه پایین می آد و ما بالا می ریم.
گم می شیم وسط شاخه و برگ ِ درخت ها
جنگل ها تنک می شون و ما جای کافی برای رقصیدن با تک تک درخت ها پیدا می کنیم.
روی شن های نرم کویر سر می خوریم،
تو دایره کویر گم می شیم،
به خورشید که در مرکز دایره کویر وایستاده اعتماد می کنیم،
سراب را می بینیم و به سمت اش می ریم،
اما آن را هم گم می کنیم،
به آسمان می ریم،
خورشید هنوز هم تو مرکز است.
مه دور تا دور مون را گرفته،
تو مه گم می شیم،
فقط مه، ابر و بخار،
حتی زمین زیر پاهامون را هم گم می کنیم،
و زیر پامون یه آن خالی می شه.
<< Home