Heterotopia

Saturday, May 12, 2007

"گرچه انساني را در خود کشته‌ام

گرچه انساني را در خود زاده‌ام

گرچه در سکوت دردبار خود مرگ و زنده ‌گي را شناخته‌ام،

اما ميان اين هر دو ــ شاخه‌ي جدامانده‌ي من! ــ

میان این هر دو

من

لنگر پررفت ‌وآمد درد تلاش بي‌توقف خويش‌ام."

posted by Azadeh at 4:46 PM

<< Home

Previous Posts

  • تمام واژه ها را کنار گذارید به جز یک واژه.فقط یک و...
  • بد اخلاقم چند وقته، جدیدا خیلی بداخلاق تر هم شد...
  • مرا به مهمانی خانواده شکلات ها دعوت کنید در روز ...
  • امروز، بعد از شلوغی های چند روز پیش امیرکبیر باید ...
  • آنها در تاریکی شب سیاه، سایه شدند. سایه های زرد....
  • امشب من بعد از شلوغی های عجیب این چند روز امیرکبیر...
  • دسته اول: چیزهایی جزئی از شماست که هیچ نقشی در ب...
  • ساعته اینقدر زنگ زد تا باتریش تمام شد، اما حسنی هن...
  • بال ماسکه راه انداخته اند، احمق ها. چهره خود را زی...
  • کاغذ پاره ای و مداد یا شاید هم یک روان نویس یونی ب...

About Me

Name: Azadeh

View my complete profile

Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]