اون روز که جون من داشت از سر انگشت ام در می رفت، خیلی وقت بود که دامن کولی ها مد شده بود. دیگه همه اون دامن های پر چین و بلند و چند طبقه را می پوشند. غمی هم نبود. بعد من جلوی در رفتن جون ام را با کلکسیونی از گازاستریل و باند و چسب گرفتم. اما حتی وقتی هم که همه دامن کولیا رو پوشیدن، مشکل سوراخ لایه اوزن حل نشد و کره زمین روز به روز گرم تر می شه و بعضی وقتا یه دفعه ای به جای زلزله بارون می آید و همه به جای این که بمیرند، فقط خیس می شوند.
<< Home