Tuesday, June 26, 2007

اون روز که جون من داشت از سر انگشت ام در می رفت، خیلی وقت بود که دامن کولی ها مد شده بود. دیگه همه اون دامن های پر چین و بلند و چند طبقه را می پوشند. غمی هم نبود. بعد من جلوی در رفتن جون ام را با کلکسیونی از گازاستریل و باند و چسب گرفتم. اما حتی وقتی هم که همه دامن کولیا رو پوشیدن، مشکل سوراخ لایه اوزن حل نشد و کره زمین روز به روز گرم تر می شه و بعضی وقتا یه دفعه ای به جای زلزله بارون می آید و همه به جای این که بمیرند، فقط خیس می شوند.