Tuesday, August 07, 2007

می شود آنقدر چمباله شد که روی عرض تخت جای اضافی هم باقی بماند،

و من تکنولوژی مورد علاقه ام را روی پاهام بگذارم و کل روز را بخوابم.

دوباره امشب یک جایی در قلب ام درد می کنم که پیدا نمی شود. نمی دانم شاید دریچه اش تنگ یا گشاد شده است.

قلب من حرکت می کند، گاهی در معده ام می افتد. آن وقت است که من فریب خورده، درد معده را حس می کنم. ولی قلب من که دریچه ندارد، پس شاید یکی از چاله هایش بزرگ شده است یا کوچک مانده است.

قلب من حرکت می کند و در جمجه ام گیر می افتد، خودش را به گیجگاه ام می کوبد.

قلب من بیش از حد می تپد، گویی می خواهد کم کاری قلب پلیکان ها را جبران کند. آخر من با پلیکان ها قرارداد بسته ام که آنها به جای من ماهی بخورند و قلب من به جای قلب آنها بتپد.