Heterotopia

Saturday, November 24, 2007

شب هایی که تا سپیده صبح نمی شود

تا دو راهی تردید یک راه نشود

راه من که مشخص بود

راه، خود با دیگر راه یکی شد

دو راهی تردید را قبل خود شکل داد

من مبهوت ، از وسط راه بیرون نشستم

تا شگفتی کابوس شبانه ام تکرار نشود

posted by Azadeh at 9:12 PM

<< Home

Previous Posts

  • کره زمین ابتدا همه اش آب بود و آب و حالا همه اش ج...
  • ترافیک را قدم می زنم، کوله بارم را خمیازه می کشم،...
  • just a mixture of some linesIf I could escapeAnd r...
  • We are all under the rain but I miss autumn rain. ...
  • No time left to waste and No thing worth spending ...
  • این برای لی لا ی عزیز، یک کلمه را دفعه قبل براش ...
  • بهتر جدیش نکنیم ، آخه من خیلی غیرتیم، می فهمی که، ...
  • ما امروز با کفش های فضایی مان به سرزمین بادهای هوا...
  • "هرمس از نظر یونانیان باستان خدایی بود که نقش رسان...
  • I am just following up, My life is full of headac...

About Me

Name: Azadeh

View my complete profile

Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]