Sunday, November 12, 2006

“Viens près que je t'embrasse

et le ciel est noir”

من امشب برای اولین بار گودافتادگی دور چشم هایم را دیدم، حداقل الان کسی نمی گوید شبیه ژاپنی ها هستم. مدار قرمز چشم راستم پیوسته گی خود را از دست داده، می خواهد کل کره چشمم را تصرف کند. مادرم دو شب است که دیگر لاغر شدنم را مورد سوال قرار نمی دهد و به جای آن می گوید ابرو هایم شبیه ریش ملا ها شده.

من امروز بعد از کلاس پرولوگ احساس خوبی داشتم، اولین بار بود که پرولوگ را بدون آویزان شدن به منطق می گفتم و در واقع شاید اولین بار که پرولوگ می گفتم. بچه های کلاس هنوز منطق نخوانده بودند و من فکر می کنم این بار پرولوگ را قابل درک تر گفتم.

امشب اولین دفاع دانشجویان امنیت ایران برگزار شد (برگزار را با کدام ز می نویسند؟(چه اهمیتی دارد)). ای کاش حداقل موضوعش امنیتی (تر) بود. به قول یکی از بچه های نرم افزار فقط مفهوم رل را با "یو ام ال" مدل کرده بود و سه تا مقاله "آی تری پلی" داشت(فقط به جنبه اغراق توجه دارد). من نمی فهم "آی تری پلی" چه طور مقاله ها را می پذیرد، فکر کنم اگر مشکل انگلیسی نداشته باشد و اصول نگارش رعایت شد و نحوه بیان پیچیده و غیر قابل فهم باشد، کافی است. البته به قول استاد "ترانزاکشن" های "آی تری پلی" همه شان معتبر نیستند ولی اصولا اینقدر ریز بررسی نمی شود.

“C'est bon aujourd'hui d'être en vie

sur la même terre que toi

et j'ai vidé mon compte

et les nuages passent”