Thursday, November 09, 2006

داری با خودت فکر می کنی که: پیاده روی با قدم های سنگین و آرام و فارغ از همه جا، یا پیاده روی با قدم های تند و سبک و بی توجه از هرجا. یک دفعه می بینی که تو تاکسی نشستی و دو تا اسکناس صد تومانی تو مشت دستت مچاله شده و دلت می خواهد از این به بعد با آروم ترین سرعت ممکن حرف بزنی به طوری که به جای این که بعد از هر جمله مکث کنی بعد از این که هر کلمه را تا آخرین حرفش به طور کامل تلفظ کردی، مکث کنی و رادیو داره یه تبلیغ احمقانه شامپو را یک در میان پخش می کنه و بی خیال هم نمی شه.

ادورتایزرها همان قدر که می توانند محصولات بشری را تبلیغ کنند، بشر را هم تبلیغ می کنند. البته تو ایران فقط موقع انتخابات ِ که بشری را تبلیغ می کنند. بعضی از این ادورتایزرها که فرهنگ لغات را بهتر حفظ کردند، واژه های بزرگ تری را تبلیغ می کنند، مثل آزادی (از هر نوعش)، صلح، خوشبختی، قبول سرپستی کودکان ناخواسته ای که هر روز به جمعیت شان اضافه می شود و هیچ وقت تمام نمی شوند، مبارزه با گرسنگی- فقر- بیماری-( مخصوصا در آفریقا)، انتخاب سیاه های خوشگل که تو کلیپ های آمریکایی "ب ِ لی" برقصند، دادن "گریین لایت" به محله های "ر ِد لایت"، جنگیدن و حفظ و غرور ملی، و کلی چیزهای دیگر مثل نسبی بودن همه چیز. خیلی ها هم هر چیزی را که خودش فکر می کند(عقیده شان) تبلیغ می کنند تا باقی هم مثل او فکر کنند. اما هیچ کس بشریت را تبلیغ نمی کنه به جز زندگی و مرگ.