Sunday, February 11, 2007

عروسکش رو بغل کرده بود، نه گرگ شده بود نه بره. نه امتیاز داده بود و نه امتیاز گرفته.

عروسکش رو بغل کرده بود. موهای عروسکش از دو طرف بافته شده بود و روی شانه هاش افتاده بود. عروسکش از این موجودات سفت و پلاستیکی نبود، نرم بود. می شد فشارش داد واحساسش کرد. عروسکش یک دامن جلو بندار چهارخانه سبز و قهوه ای تنش بود. خودش یک شلوار جلو بند دار پوشیده بود که یک بندش همیشه باز می ماند.

عروسک اش را ازش گرفتند و فرار کردند. دنبال شان می دوید و دمپای شلوارش زیر پاش گیر می کرد.

عروسک اش را ازش گرفتند، شده بود خرس وسط.