Saturday, January 20, 2007

شبیه هم هستند. بیش از حد متقارن هستند، با موهای لخت یا فرفری.

به موازات هم زنده گی می کنند.

دو خط موازی هم که هیچ وقت به هم نمی رسند، مگر در بی نهایت.

بی نهایت وقتی است بعد از هر لحظه.

بی نهایت وقتی است که از هر لحظه جاری و هر لحظه آتی بی نهایت فاصله دارد.

بی نهایت وقتی است که تکلیف هر چه نمی دانیم معلوم می شود.

بی نهایت وقتی است که دو خط موازی بالاخره به هم می رسند.

تصادم پیش آمد. بین اتصال های ذهنم تداخل ایجاد شد، هدف بی کرانه گی، گسترده گی، نامعلومی، مخفی بودن و دسترس ناپذیری بی نهایت نبود.

هدف این حرکت موازی بود که نمی دانم چه مکانیسم تسهیمی برای آن استفاده شده است. ابعاد این فضا ممکن است فرکانس باشد و یا زمان و یا ترکیبی از این دو. شاید هم کد گذاری است.

اما پهنای باند فرکانسی، برای جمعیت روزافزون این موجودات مشابه محدود است. دوره زمانی هم که اگر گرفته شود، دیگر همه چیز تمام می شود و به طور شهودی می دانیم که یک دوره زمانی را نمی توان فقط به یک نفر تخصیص داد. با توجه به این که مزایای کد گذاری را هم مشهود نیست، نتیجه می گیریم کد گذاری هم نکرده اند.