Heterotopia

Friday, April 27, 2007

کاغذ پاره ای و مداد یا شاید هم یک روان نویس یونی بال آبی.

اما به صدای انگشتانم بر روی کی بورد در سکوت مکان عادت کرده ام. کلمات ظاهر می شوند و روی صفحه می دوند و از هم پیشی می گیرند.

سکوت این جا حتی از تو هم شکننده تر است.

posted by Azadeh at 11:34 AM

<< Home

Previous Posts

  • پیش تر قلب ام با دیدن تصاویر دیگری به تپش می افتاد...
  • من شما را به حرف می آورم، شما شروع به حرف زدن می ک...
  • درست مثل نقاشی های پین آپ، بیشتر به استایل توجه شد...
  • خواب خواب بود که یک دفعه بیدار شد و دید مرده. ام...
  • "I beg to dream and differ from the hollow lies"
  • زیبایی نور ماه و من در یک شب بارانی روشنایی آفتا...
  • زیبایی نور ماه و تو روشنایی آفتاب و من تنهایی ...
  • کورت ونه گوت فوت کرد. نمی دانم ولی جدیدا بین ش...
  • پرتره ی خانه هنرمندان ورودی سبز، یک ساختمان قدیم...
  • نوشته های داخل “ ” فقط یک چیز را نشان می دهد، هر...

About Me

Name: Azadeh

View my complete profile

Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]