Thursday, December 06, 2007

انجام کارهای احقمانه

من که به کمال رساندم

تصمیم های احقانه

جاهای احمقانه

البته دیدید که

من فقط خودم را می بینم و زمان را

رفتن به جاهایی که متنفر بشویم

آخر مشکل فیلترینگ که حل شده

مشکل مانتوهای کوتاه هم که به لطف پالتوهای بلند فصل سرما حل شده،

از آب های مرزی هم که چیزی به این ملت نمی ماسد

این مردم یا این که بالاخره می فهمند و صدایی ازشان در می آید

یا این که ... ... (دیگر خیلی بی ادبی بود، من ام که آن بالا توصیه به بازدیدکننده گان نزدم مگر نه اصلا سانسور و این حرف که معنی ندارد)

من که فقط زمان را می بینم و

گور پدر مکان هم کرده

حالا که چی، هم این که

این هدف لعنتی

هیچ چیز

روشنی

در آن

نیست

برای رفع ابهام بگویم که روشن متضاد تاریک است.

روشنی نیاز به تعریف ندارد.

این تجربه های پی در پی

تاثیر

خودش را در همه من

و در همه زمان من

می گذارد

و من دیگر نمی دانم

که این روح است که جسم را یدک می کشد

یا جسم است که روح را سوار بر خود می برد.