اون جا رو لاک یک لاک پشت بزرگ قرار داشت که خیلی وقت بود وسط اقیانوس خوابش برده بود و احتمالا تو خواب از گشنه گی مرده بود.
اون جا هر خانواده فقط دو اسم داشت، یکی اسم دخترانه و یکی هم اسم پسرانه و همین. مردم اونجا جنسیت را خیلی خوب درک بودند و خوب برای خانواده هم ارزش و احترام خاصی قائل بودند.
یه نفر بود که هیچ اسمی نداشت، هیچ خانواده ای هم نداشت، برای همین مردم اونجا اون را بیل صداش می کردند. آخه هیچ کس دیگه اون دور و بر نبود که اسمش بیل باشه. اما هر وقت آن را با اسم بیل صدا می کردند، اون می گفت که من بیل نیستم. اون می گفت بیل یه نفر دیگس که شما ها اسمش رو از قبل بلد بودین و حالا معلوم نیست چه بلایی سرش آمده. چون مردم اونجا هیچ وقت نتونستنه بودند اسم جدید به کار برند، مجبور بودند حرف های بیل را قبول کردند. اما برای اینکه ثابت کنند هیچ بلایی سر بیل اولیه نیامده، همه تصمیم گرفتند تا بیل اولیه را پیدا کنند. همه دنبال بیل اولیه می گشتند و هیچ کس نمی دانست که چند سال بعد چه پیش می آید.
بیل اولیه پیدا نمی شد که نمی شد. تا اینکه ناشناس بیل نام، گم شد و بازهم دیگر کسی وجود نداشت که اسمش بیل باشد.
<< Home