Sunday, January 07, 2007

شکلات نعناعی با مغز کاکائو

استاد ما را دید، از ما پرسید کجاییم و چرا نمی آییم. حتی دعوا کردنش هم محترمانه بود.

من هم که همیشه خیلی زود شرمنده می شوم.

استاد نمی خواست ما مثل همه باشیم، می گفت کاری که می کنیم خیلی کم است.

و از این جو مقاله های مزخرف نوشتن و کنفرانس های مزخرف که فقط می خواهند پول بگیرند، کلافه بود. نمی خواست آخر و عاقبت پروژه ما هم به این ختم شود که به خاطر یک نمره اضافی مقاله بنویسیم.

مقاله باید یک مشکل علمی را حل کند.

می گفت کار علمی واقعی بالاخره خودش خودش را معرفی می کند.

فقط باید تمام انرژی را متمرکز روی یک کار گذاشت و به جای چند پرش کوچک، یک باره یک پرش بزرگ انجام داد.