Friday, November 17, 2006

شاید بهتر باشد که همه چیز با یک لبخند تو مترو شروع شود. طرف هم خوشگل است و بعد از این که به ما لبخند با یکی دیگر نمی رود. رفتن طرف با یکی دیگر هم اصلا به شانس ما بستگی ندارد. خوب اگر با یکی دیگر برود که ما هم باید تو یک روز برفی یا شاید هم بارانی بعد از این که در حال آواز خواندن لباس های مان در آوردیم از بالای یک صخره یا شاید هم تپه، شیرجه بزنیم تو آب آزادی که آن پایین قرار دارد.

شاید هم شانس فقط یک لغت است که انگلیسی ها آن را ساخته اند. البته انگلیسی های مقیم مونت کارلو و لاس وگاس. (البته اگر دقیق باشیم "چنس" را انگلیسی ها و شانس را فرانسوی ها ساخته اند. ریشه لاتین اش فکر می کنم شبیه لغت "ف ُُرچون" است) حالا فرض که همه قبول کردند شانس فقط یک لغت است که انگلیسی ها آن را ساخته اند، در مورد مفهوم شانس چه می خواهید بگوید؟ و یا بهتر است بپرسیم لغت بخت و طالع و چیزهای مشابه هم فقط لغاتی هستند که از روی معادل انگلیسی شان ساخته شده اند!!

گاهی فکر می کنم چرا شانس را با تقدیری که فردوسی در شاهنامه سعی دارد باور به آن را القا کند، یکی نگرفته اند. دو لغت و دو مفهوم ایجاد کرده اند که یکی با شماره نوشته شده روی تاس رقم می خورد و دیگری می تواند صرفا توجیهی باشد بر هر آن چه که رقم می خورد.

علم احتمال در ریاضیات مطرح است، من ترجیح می دهم احتمال را زیر شاخه فیزیک می گرفتند. حدس بزنید چرا؟

به قول انگلیسی ها "وات ا ِ ور"، همه چیز را با یک لبخند در مترو شروع خواهیم کرد به شرطی که این مترو در جایی باشد که دیوار زندان های آن سپیدند و زندانی ها لباس های یک دست خاکستری می پوشند.