Saturday, August 09, 2008

آخرین روز قبرس است. در مورد قبرس بعدا توضیح می دهم.

آخرین هفته ایران خواهد بود.

همه چیز خیلی سریع اتفاق نیفتاد. همه چیز طبق برنامه بود و سر وقت. حالا یا من خیلی خوش شانس ام یا دوست و آشنای خوب زیاد دارم که دعاشان می گیرد : )

اما هر چه قدر هم که همه چیز سر وقت، پیش بینی شده و فکر شده باشد، باز هم واقعیت خودش رو ناگهانی به آدم به نشان می دهد و می گوید "من هستم، تو چه فکر می کنی؟" البته یک مقداریش تقصیر همین چیزهای فکر شده است که بخشی از آن را چیزهایی که نباید به آنها فکر تشخیص داده است.

Tuesday, August 05, 2008

شهر مدرن، زندگی مدرن، اولین تصویر ذهنی من از این دو عبارت سرعت بالا، ساختمان های بلند، ترافیک، آلودگی صوتی، تعداد زیادی آدم تو پیاده روهای باریک، جریان 24 ساعته زندگی و چیزهای مشابه است. به نظرم این تصویر درست نیست (شاید هم فقط کامل نباشد، شهر مدرن و زندگی مدرن جنبه های دیگری هم دارد). حالا چه طوری در ذهن این تصویر معادل با این دو عبارت است، در حال بررسی است. ترجیح می دادم اولین تصویر ذهنیم توجهی هم به تکنولوژی روز، آرامش و آسایش داشته باشد.

البته الان فکر می کنم که اصولا این عبارت "شهر مدرن" عبارت درستی نیست. یعنی مدرن نمی تواند صفت شهر باشد.