Friday, December 28, 2007

"بیچاره ماهی ها...

گناه ماهی ها چه می تواند باشد

که دریا به این اندازه بزرگ است

کدام نیرو آنها را از این آزادی نفرت انگیز

رها خواهد ساخت؟"

رخنه های امکان (مجموعه شعر)

ستاره علیرضایی

نشر ثالث

چاپ اول 1386

Thursday, December 20, 2007

نه این می شوم و نه آن می شوم

نتیجه شعر کارو تلخ است

هیچ می شوم

تاریخ بودن مسیر خود را در سیاره ای دیگر پیدا خواهد کرد

سیاره ای که تحت کنترل نیروی جانب مرکز نباشد

سیاره ای که مرگ اش را پیش بینی نکنند.

مرگی که پیش بینی شود

دیگر مرگ نیست

زوال است

تاریخ بودن مسیر خود را در سیاره ای دیگر دنبال خواهد کرد

سیاره ای که زوال نیابد

و زوال را آموزش ندهد

سیاره بدون هپروت و خلسه

که هست و نیست در آن تنها دو چیز است

نه دو چیزها

Tuesday, December 18, 2007

متنفر می شوید از همه آن ها که من را آزرده اند.

نزول به اوج می رسد،

تجسم فضایی اش کمی مشکل است،

زمین را به سقف آسمان نکوبید،

آن جا که خدا خفته است.

نزول یک مفهوم نسبی است

و اوج هم.

به نزول و اوج با تابع تفسیر در هر قلمرو هم که معنا بدهید

اشتراک معانی تهی خواهد بود.

نزول را به اوج رسانده اند،

هنر می خواهد.

Saturday, December 15, 2007

به دنبال زغال می گردم، اما فقط جعبه مداد هایم را پیدا می کنم.

تیغ، خط کش و مقوایی که ته رنگ کرم به خود گرفته است.

نه، کاغذ نمی خواهم، به بافت مقوا احتیاج دارم.

تصویر زیبای ذهن ام رنگ آ رنگ است.

رنگ می بازد و بر مقوا می نشیند.

دست من ضعیف شده است.

طیف های گونه گونه تک رنگ مداد هایم بر هم چیره می شوند.

این ضعف تکنیکی است،

تکنیک شرط لازم هنر است. تکنیک ابزار هنر است. نفی اش نکنید.

من به یاد می آورم که بارها پست مدرنیسم توجیه ضعف ها و بی هوده گی ها بوده است.

من به یاد می آورم که بارها پست مدرنیسم در هنر نقش بی نهایت ریاضی را بازی کرده است. آن جا که معلوم نیست چیست و قرار است همه چیزهای نامعلوم در آن مشخص شود.

Friday, December 14, 2007

Dance me to your rhythm

There is no rhyme in words,

Just be a picture,

Let me stare at you and adore the picture.

Saturday, December 08, 2007

“I do not have to be good, because they think I am going to be good,” Richard Feynman said.


“Honors bother me,” Richard Feynman said when he answered was his work worth noble prize?

Actually, He said several other things to complete that sentence. It is better to see yourself when he described it.

Thursday, December 06, 2007

انجام کارهای احقمانه

من که به کمال رساندم

تصمیم های احقانه

جاهای احمقانه

البته دیدید که

من فقط خودم را می بینم و زمان را

رفتن به جاهایی که متنفر بشویم

آخر مشکل فیلترینگ که حل شده

مشکل مانتوهای کوتاه هم که به لطف پالتوهای بلند فصل سرما حل شده،

از آب های مرزی هم که چیزی به این ملت نمی ماسد

این مردم یا این که بالاخره می فهمند و صدایی ازشان در می آید

یا این که ... ... (دیگر خیلی بی ادبی بود، من ام که آن بالا توصیه به بازدیدکننده گان نزدم مگر نه اصلا سانسور و این حرف که معنی ندارد)

من که فقط زمان را می بینم و

گور پدر مکان هم کرده

حالا که چی، هم این که

این هدف لعنتی

هیچ چیز

روشنی

در آن

نیست

برای رفع ابهام بگویم که روشن متضاد تاریک است.

روشنی نیاز به تعریف ندارد.

این تجربه های پی در پی

تاثیر

خودش را در همه من

و در همه زمان من

می گذارد

و من دیگر نمی دانم

که این روح است که جسم را یدک می کشد

یا جسم است که روح را سوار بر خود می برد.

Talking about existence,

There is me and there is 3 o’clock in the afternoon.