Saturday, April 30, 2005

بهار و سر درد، شاید هم سرگیجه، شاید هم گرمازدگی، شاید هم خیلی چیزهای دیگر

حتی مطمئن نیستم که سردرده یا نه! بیشتر سرم سنگینی می کنه.

بهار نزدیک ترین توجیه اش،

استامینوفون خوردن رو هم که ترک کردم.

بهار و گرما زده گی، بهار و پشه، ...

زیبایی های بهار رو هم که اصلا نمی بینم، یعنی توجه ام رو جلب نمی کنن، دیگه تکراری شدن.

حتی اینم تقصیر بهاره ،

من اصلا اعتماد به نفس ندارم، تو همه زمینه ها، همیشه احتیاج دارم یکی چکم کنه یا تاییدم کنه.

چند سال پیش به یه نفر(مشکوک به دوست) ازم پرسید که " تو منظورت از فلان حرفی زدی که فلان چیز بود؟"

گفتم : ابهام و پیچیدگیه که زیباست ، همه چی رو که مستقیم نمی گن، شنونده باید درک و شعور داشته باشد و ...

پوزخندی زد، بعدش هم قهقه تمسخر آمیز و یه چیز هایی گفت که الان یادم نیست. راستش فقط قیافه اش و صدای پوزخندش یادمه.

چقدر آسیب پذیر هستم.


منم تصمیم گرفتم که دیگه با هر [...] حرف نزنم. خیلی کمن آدمایی که باهاشون راجع به هرچی که می خواهم حرف می زنم. خیلی کم ترن آدمایی که باهاشون راحت حرف می زنم.

Wednesday, April 27, 2005

نا تمام

مشروب خوردن، لذت بردن از مستی، بیهوده گی، زیاده روی، چرندیات گفتن، تهوع، خوابیدن و همه چیز همانگونه است که بود.


سیگار کشیدن، تکرار، عادت کردن، ترک کردن، بازگشتن.

عادت کردن به عمل!

عادت کردن به حسی که از عمل ناشی می شود. نیاز به تجدید تاثیر روانی آن.

مثلا همین سیگار کشیدن، بعضی ها احساس روشن فکری می کنند، بعضی ها ترس حاصل از کار مخفیانه، بعضی ها جسارت، بعضی ها بزرگ شدن: رشد، بعضی ها تجدد و مدرن بودن،

.
.
.

نمی خواد بیدار بشه، خوابیدن رو دوست داره، بیداری رو نمی شناسه.

هر چقدر که بخواد می تونه بیدار بمونه، هیچ وقت خوابش نمی بره.

بیداره ولی نمی خواد بلند شه، فقط خودش می دونه که بیداره، بیداریش فقط برای خودشه. آخه اگه بلند شه ممکنه اونا رو بیدار کنه، کاشکی می خوابید.

Monday, April 25, 2005

A Markov chain is a sequence of random values whose probabilities at a time interval depends upon the value of the number at the previous time. A simple example is the nonreturning random walk, where the walkers are restricted to not go back to the location just previously visited.

" آن چه بیشتر اهمیت دارد پرسشی است که طرح می شود، نه پاسخ آن. "

پیاده روی برایم خوب است، دویدن خسته ام می کند.

باید رفت تا به انتها رسید، و سپس بر خواهیم گشت به ...

Saturday, April 23, 2005


موزه فرهنگ و معاصر،
شاهکارهای هنر نگارگری، هنری برخواسته از ملتی جنگنده و دیوکش، هنری برخواسته از ملتی بزم گستر و خوش، هنری برخواسته از ملتی ادیب و فرازنه، ملتی که که ساختار سلسه مراتبی حکومت را چون خدا می پذیرند و به آن باور دارند و خشنود و راضی بدون فره ایزدی به زندگی خود ادامه می دهند، هنری برخواسته از ملتی خوش ذوق.
کتاب های آراسته به مینیاتور و نقاشی، نوشته ها و شخصیت های جان گرفته، حماسه ها، بزم ها و ... تصویر شده، مثل کتاب های دوره کودکی.
تصاویر فشرده، نقش های پنهان، توجه به جزئیات، ظریف کاری، ترکیب رنگ، شکل دهی وخلاقیت،...، هنر ساده ی دشوار.

این گونه نقاشی ها را به نقاشی های رئال ترجیح می دهم، نقاش که دوربین عکاسی نیست، نقاشی هم یک عکس فیلتر شده نیست.
پ.ن) البته من نرسیدم همه گالری ها رو ببینم، اما اگه مابقی هم به همین منوال بوده، باید بگم که فقط مینیاتورهایی با موضوعات خاص انتخاب شده بودند.

Wednesday, April 20, 2005

I give you big big hug

You give me big big kiss

I give you big big kiss,

In return.

We keep giving each other the big big things

We give each other all the big things

So

There is nothing left to give,

Instead of

Big big goodbye.

Monday, April 18, 2005

Try to play,

Fake yourself,

Be tricky,

Be someone else, someone who totally deferent,

Deceive them,

Fake yourself,



Well done, you made it.


"آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمی دانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتاب هایم ناشی شده."

بر گرفته از کتاب "تنهایی پرهیاهو " اثر بهو میل هرابال
و من گاهی در مورد چیزهایی هم که خودآگاه یاد گرفته ام این مشکل را دارم، فقط " نمی دانم" باید با "مطمئن نیستم" و "کتاب هایم" با "کتاب هایی که خوانده ام و فیلم هایی که دیده ام و بحث هایی که کرده ام و احتمالا خیلی ابزارهای پادگیری دیگه که الان یادم نیست" جایگزین شود.
پ.ن) توصیه می کنم که این کتاب رو بخونید.

Saturday, April 16, 2005

پیش داوری


این ترم در کلاس زبان یک موجودی وجود دارد که احتمالا تا آخر ترم روی نرو من راه خواهد رفت. البته امیدوارم که فقط راه بره.( یاد اون دوره ای به خیر که من به اسم گفتگوی تمدن ها کلی برای گفتگوی متمدنین با متحجرین ارزش و احترام قایل بودم.)

از ظاهر سمبلیک مذهبی این موجود که بگذریم، رفتار و منشش کاملا بیان کننده آخوند زاده گیشه، صرف نظر اینکه هنگام معرفی خودش یه چند صد باری از لغت "دیو" (یعنی خدا) استفاده کرد، درمورد هر مطلبی هم سعی کرد که نظر بده(و یه چرتی بگه)، خیلی هم تند حرف می زد، وسط حرف هرکی هر وقت صلاح می دید می پرید، ... ( ویژگی دیگری که در این گونه افراد مشترکه و البته شرایطش پیش نیامد که ما اون را در این همکلاسیمون

ببنیم رو هم اینجا ذکر می کنیم تا مشخص شه مدت زیادیه که ما اینگونه افراد رو مورد بررسی قرار دادیم، و اون ویژگی توانایی بالای این افراد در "فلرتینگ" که البته به علت بدلایلی خارج از بحث پیش داوری براشون ایراد و اشکال شرعی هم ایجاد نمی کنه ) اینجانب هم به صورت ناخودآگاه و هم به صورت خودآگاه میزان علاقه خودم رو همین جلسه اولی به ایشون ابراز کردم، که اگه خر نباشه قطعا فهمیده و الان یکی از دوست داران و هواخواهان اینجانبه.

مورد دیگه ای که این همکلاسی ما روش تاکید فرمودن هم این بود که" فرانسه می خونه چون عاشق زبان فرانسه است " و کلا زبان یاد می گیره تا بتونه مذهب و عقایدش رو به جهانیان معرفی کنه! (واقعا هم که احتیاج به معرفی داره مخصوصا توسط یه همچنین افرادی)

واقعا آدم چطور می تونه عاشق یه زبان باشه، یعنی قومی که موسیقی را حرام و روشنگری رو ارتداد می دونه می تونه عاشق یک زبان موزیکال بشه که حرف ها و فلسفه های زیادی با اون بیان شده.

پ.ن)برای من زبان فرانسه تداعی گر هنر، موسیقی، نمایش، ادبیات، فلسفه، اندیشه آزاد، تحول، مدرنسیم... است.

و ایده های خیلی از افراد فرانسویی رو که در این زمینه ها فعال بودند یا هستند، قبول دارم و برام محترمند. همین هاست که علاوه بر ملودی زیبای گویش فرانسوی، باعث می شه که من این زبان رو دوست داشته باشم.

Thursday, April 14, 2005


" اگر قرار بود از نو شروع کنم، باز همین کار را در پیش می گرفتم. "
چند درصد مردم این جمله را تکرار خواهند کرد؟ آیا آنها افرادی راضی وخشنود از وضعیت و کار خود می باشند؟ و یا جرات امتحان کار دیگری را ندارند؟ و شاید به جز وضعیت فعلی خود را نمی شناسند .

من تا حالا که بیست و سه سالمه، نمی توانم بگویم، کارهای روالی زندگیم کاملا با انتخاب خودم بوده : دبیرستانی که برای قبول شدن در ان تلاش کردم، رشته تحصیلیم در دبیرستان و دانشگاه که در واقع وضعیت آینده شغلیم را مشخص می کنند. همه اینها یک روالی بود، متاثر از شرایط اجتماع، خانواده و... که من در آن حرکت می کردم.
و خیلی بعید می دانم که روزی آن جمله را تکرار کنم، خیلی زمینه های دیگر هست که حداقل الان دلم می خواست آنها را تجربه کرده بودم، ولی به علت ترسی نامعلوم رها شده اند.
البته سلایق و علایقم همواره خیلی متنوع بوده اند، در حدی که وقتی در دوره پیش دانشگاهی، دبیر زیست شناسیم را دیدم، توقع داشت که من علوم تجربی باشم(آن وقت ها دلم می خواست مهندسی ژنتیک بخوانم، زندگی موجودات تک سلولی، کرم ها و انگل ها هم بسیار برایم جالب بود). مدت طولانی هم به فیزیک(مخصوصا قسمت های مغناطیس و هسته ای) علاقه مند بودم، اما در مورد علوم پایه اینقدر اطرافیان مختلف توصیفات منفی کردند که کاملا کنار گذاشته شدند.

Monday, April 11, 2005

ویرایش

تجربه نشان داده که من موقع نوشتن همزمان نمی توانم هم قواعد گرامری را رعایت کنم و هم به موضوعی که دارم می نویسم فکر کنم. در نتیجه متون ویرایش نشده ام، ضربه محکمی به ادبیات زبان می زند. به نظرم حداقل در مورد زبان مادری نباید اینطور باشد که هست.

Sunday, April 10, 2005


ساختارهای سلسله مراتبی ،
چرا باید سطح وجود داشته باشد؟ و سوپر کلاسی به علت کلی بودن آن در سطح بالاتری قراربگیرد.
ولی کلا ساختارهای شبکه رو ترجیح می دهم. که در آن هر نمونه ای با توجه به ویژگی هایش با نمونه های دیگر ارتباط دارد و این ویژگی ها سازنده ارتباط است.
در شبکه های معنایی مهمترین نوع ارتباطی که تعریف می شود، همین ارتباط سلسله مراتبی است که می توان روی آن استنتاج انجام داد.
تنها جاییکه دیدم زیر کلاس رو بیشتر تحویل گرفتن در مدلی از نمایش های ساختارهای معنایی و بازنمایی هستان شناسی بود، که در آن جا چون زیر کلاس ها خاص ترند و معنی مشخص تری دارند، وزن بیشتری می گیرند.
پ.ن) صرف فارسی نوشتن رو هم با توجه به کم وکسری های امکانات ویرایشگر بلاگ اسپات یاد می گیرم. معنی بعضی لغات وقتی واژه معادل فارسی شو ن به کار می رود، در ذهنم دیر القاء می شود.

Friday, April 08, 2005

handshake

پاپ ژان پل دوم حتی پس از مرگش هم موجب فعالیت های صلح آمیز شد.

First Post

این قالب (تمپلیت) انتخاب آیداست، تلفیقی از رنگ های آبی و خاکستری. به نظرم تا حدی رسمیه و آدمو یاد سایت های آکادمیک می اندازه، ومن یاد یه سایتی افتادم که البته هیچ وقت upload نشد.