Sunday, November 18, 2012

دست های در جیب،
قدم های کوتاه شده 
به تنگی دامنی
فکر من روشن است،
بر آفتاب می تابد.

Saturday, November 17, 2012

تصویر ِ کافه موزه هنر:
آرامش این جا چه خوب است، موسیقی این جا چه یواش است. موسیقی من هم است و هیچ کس حرفی نمی زند. پیرمردی شماره می گیرد، اما کسی جوابش را  نمی دهد. چه اخمالو دور و برش را نگاه می کند.
 مرد جوان، مقاله می خواند، یاداشت بر می دارد و موهایش فرفری است. اسپرسو همش یه ذره است.
چترها چه قشنگ آویزان بر سقف، مرکز هر کدام وسط گل و باقی گلبرگ ها. چه گرانند. باران نباید بر این ها ببارد و باد نباید بر این ها بوزد، می شکنند. قشنگی شان برای سقف است. 
من اینجا نشسته، چرند می نویسم و دستبند انتخاب می کنم!

Monday, November 12, 2012

There are genuinely nice people, world is such a happy place.

There are people who know how to be nice. Please, stop pretending!

There are people who think they are nice. Please, let world be a happy place!

Thursday, November 01, 2012

تو آن شعری بودی
که من دوست نداشتم
بسان آسمان در شب
که زیبا بود
.به درخشش ستارگانی چند



این دفترچه، یکی از میلیون دفترچه هایی است که من داشته ام.
"ما با هم تنهاییم"
و خودکار بنفش من جوهرش تمام شده است.
نشسته می نویسم
و من هیچ وقت شعرهایم را برای تو نخواندم
و من هیچ وقت برای تو شعری نسرودم
و من هیچ وقت برای تو اشکی نریختم
و خودکار بنفش من جوهرش تمام شد.
برگ سفیدی بر این دفترچه اضافه می کنم.
قصه ی زنده گی اشک است.
اشک خیسی لبخندی است که در زمان گم شد.
زمان کوتاه است.
لبخند زدن چه سخت است.
...
تکنولوژی هی جدید می شود،
آدم ها هی جدید می شوند،
آدم های قدیمی هی گم می شوند،
نگاه ام به هر سو می پرد،
چهره های گم شده پیدا نمی شوند.