Thursday, August 30, 2007

Happy Birthday to one of the best Human that I know and definitely most beloved one.

Maybe it sound a little bit superstitious, but I believe in 7.

I’m still in a “Alaki khosh” mood. Beyond this, I am really happy now.

This week is awesome, I am in the moon.

Thursday, August 23, 2007

بشر خواب را کشف کرد و شروع به خواب دیدن کرد.

من خواب یک موش بزرگ کرم-قهوه ای را می بینم که یک پایش باندپیچی شده و شلان شلان حمله می کند.

بشر خواب را کشف کرد تا هر شب کابوس ببیند و بی خوابی شبانه اش را با خواب روزمره جبران کند.

Tuesday, August 21, 2007

تا این نمره تافل بیاد، من هزار بار می میرم.

Wednesday, August 15, 2007

این که حتی از ویدئو کلیپ های نیروانا هم درب و داغون تر بود.

Friday, August 10, 2007

کتاب هایی که می خوانید تا مثل یک آشغال عوضی در مقابل پفیوزها کم نیاورید.

"A puissant is somebody who thinks he's so damn smart, he never can keep his mouth shut. No matter what anybody says, he's got to argue with it. You say you like something, and, by God, he'll tell you why you're wrong to like it. A pissant does his best to make you feel like a boob all the time. No matter what you say, he knows better."

Tuesday, August 07, 2007

می شود آنقدر چمباله شد که روی عرض تخت جای اضافی هم باقی بماند،

و من تکنولوژی مورد علاقه ام را روی پاهام بگذارم و کل روز را بخوابم.

دوباره امشب یک جایی در قلب ام درد می کنم که پیدا نمی شود. نمی دانم شاید دریچه اش تنگ یا گشاد شده است.

قلب من حرکت می کند، گاهی در معده ام می افتد. آن وقت است که من فریب خورده، درد معده را حس می کنم. ولی قلب من که دریچه ندارد، پس شاید یکی از چاله هایش بزرگ شده است یا کوچک مانده است.

قلب من حرکت می کند و در جمجه ام گیر می افتد، خودش را به گیجگاه ام می کوبد.

قلب من بیش از حد می تپد، گویی می خواهد کم کاری قلب پلیکان ها را جبران کند. آخر من با پلیکان ها قرارداد بسته ام که آنها به جای من ماهی بخورند و قلب من به جای قلب آنها بتپد.

Monday, August 06, 2007

Higher goal, higher hill, and the delights of existence of a gun and its first bullet draw images.


Let’s go up the hill,

The place to wind things up,

and

Shut the gun first bullet last.

Nothing remain to achieve,

You got them all, too absurd, too factious.

No tendency,

Pursue you toward finalization.

Gesture of perfection,

Now, you are so high over the hill surrounded by the air, above the surface of earth,

manifesting strenuous obscurity.

Revealing covert criteria,

Oblivion of squandering future,

Be cognizant of vanished future.

Sunday, August 05, 2007

چه چیزی اینقدر مهم اش می کند؟


در عالم حیوانات، یک شکارچی تو بیشه کمین می کند، یا دور و بر شکارش حرکت می کند، رو شکارش متمرکز می شود، فقط شکارش رو می بیند، آنقدر که حتی ممکن است خودش شکار بشود. شکارچی بیشه گرسنه است و قربانی هم که حاضر است، و شکارچی بیشه به طور غریزی متمرکز می شود.