Wednesday, June 26, 2013

کلمات نا فهموم ات
ابر شده اند، این بین
دور و بر خاکستری
ابرهای بی باران
آسمان بی آفتاب
طوفان می شود به خنده رعد و برقی.

مزه ی آتش را باد برد،
آب تصویر باد را شست،
خاک صدای آب را پوشاند،
بوی خاک می آید،
این جا زمین است!


Sunday, November 18, 2012

دست های در جیب،
قدم های کوتاه شده 
به تنگی دامنی
فکر من روشن است،
بر آفتاب می تابد.

Saturday, November 17, 2012

تصویر ِ کافه موزه هنر:
آرامش این جا چه خوب است، موسیقی این جا چه یواش است. موسیقی من هم است و هیچ کس حرفی نمی زند. پیرمردی شماره می گیرد، اما کسی جوابش را  نمی دهد. چه اخمالو دور و برش را نگاه می کند.
 مرد جوان، مقاله می خواند، یاداشت بر می دارد و موهایش فرفری است. اسپرسو همش یه ذره است.
چترها چه قشنگ آویزان بر سقف، مرکز هر کدام وسط گل و باقی گلبرگ ها. چه گرانند. باران نباید بر این ها ببارد و باد نباید بر این ها بوزد، می شکنند. قشنگی شان برای سقف است. 
من اینجا نشسته، چرند می نویسم و دستبند انتخاب می کنم!

Monday, November 12, 2012

There are genuinely nice people, world is such a happy place.

There are people who know how to be nice. Please, stop pretending!

There are people who think they are nice. Please, let world be a happy place!

Thursday, November 01, 2012

تو آن شعری بودی
که من دوست نداشتم
بسان آسمان در شب
که زیبا بود
.به درخشش ستارگانی چند



این دفترچه، یکی از میلیون دفترچه هایی است که من داشته ام.
"ما با هم تنهاییم"
و خودکار بنفش من جوهرش تمام شده است.
نشسته می نویسم
و من هیچ وقت شعرهایم را برای تو نخواندم
و من هیچ وقت برای تو شعری نسرودم
و من هیچ وقت برای تو اشکی نریختم
و خودکار بنفش من جوهرش تمام شد.
برگ سفیدی بر این دفترچه اضافه می کنم.
قصه ی زنده گی اشک است.
اشک خیسی لبخندی است که در زمان گم شد.
زمان کوتاه است.
لبخند زدن چه سخت است.
...
تکنولوژی هی جدید می شود،
آدم ها هی جدید می شوند،
آدم های قدیمی هی گم می شوند،
نگاه ام به هر سو می پرد،
چهره های گم شده پیدا نمی شوند.

Friday, October 19, 2012

Story of my life is totally a TV show material. High quality TV show!
not complaining ...

Thursday, October 18, 2012

این یک هایکوی فراموش شده است
برگ های رنگ آ رنگ درختان.

برگ های سوزنی درختان کاج
این جاده را فرش کرده اند.

فرش این جاده زرد است 
و آسمان اش قرمز-ُ  نارنجی.

باد رنگ ها را خواهد برد
و پاییز تمام می شود.


in regards to Mark Twain


- What is up with your Mark Twain obsession?
+ are you kidding me, how can one not be fascinated by him? He is a Woody Allen of 18 century. 

Monday, October 08, 2012


I own yesterday.
I own today.
I own tomorrow.
Let’s celebrate the beauty of existence.
Let’s reread all books we forget their stories.
Let’s repeat originality is a child of echo.



Friday, September 21, 2012

You are here with me. I am here with you.
It is getting late!
What time is it? It is the time of you and me be together.
Stop it; just do not talk for a second. Shut down your brain too.
I am not a therapist. I am not a listener. I am not a problem solver.
Sit with me. Close your eyes. Hold my hands.
Stop it; forget everything. Let’s start a moment together.
Let this moment sips in to your skin.  Feel it in every single cell you possess.
You are not happy, you are not sad.
I do not know you and you do not know me. Let’s forget the past.
You know me enough to be here. I know you enough to be here.
Close your eyes.
There is nothing but joy.
let's start a moment together.
Give this moment a chance. Be with me, no complication.
I am not a listener. I seek stillness in silence. Words will prison us.
Give this moment a chance. Past constrains us. Future deprives us.
Give this moment a chance. I am freedom.


Monday, August 27, 2012

Today I just want to buy  posters of people that I admire or adore. It feels just weird, I have never really had the poster of people that I adore hanging in my wall. I do not know why I want it now. Many of these people are not alive now though I wish for their existence. I am really sad they are dead. Few of them are still alive but old. I fear their death. I think I am old fashion, I wish for immortality! immortality and being doomed to live!
Well I do not know, I just want to reread and read, I want inspiration, I want to adore things, I want something extraordinary, I want to meditate, I want to practice yoga, I want peace, I want to be alone, I want to go camping, I want to sleep in a cave!  

Monday, April 30, 2012

.هر برگ این دفتر، سه برگ است
!به همین سادگی
و یک رنگی انکار یک تصویر آشنا
حرف حرف یک لغت
برگ برگ یک درخت
و جوانه ها در شروع فصل بهار
فصل سرد، فصل آفتابی، فصل گل ها
 فصل یک رنگی، فصل  رنگ آ رنگ
انسان های بی کلاه و انسان های با کلاه
انسان های بی عصا و انسان های با عصا
...
این یک عنکبوت است
از تیره بند تنان، دو بند دارد
 و  کلی پا
.و خیلی سریع حرکت می کند، مثل  انسان های با کلاه و انسان های بی کلاه، بدون عینک آفتابی یا با عینک آفتابی 
مثل تصویر آشنای میز کناری
و زمزمه ی کلمات شان
تصویر آشنا و تصویر نا آشنای میز کناری 
.و بادی که می وزد و لرزش درختان بدون برگ پر جوانه
پایان نا آشنای  این نوشته، تصویر حرف حرف این لغات بر این دفتر است
.و گرد سیگار عابران که باد سپرده می شود

Wednesday, April 18, 2012

،جۀفر مرد
!چه بی رحمانه جسدش در باغچه گم شد

Wednesday, March 28, 2012

I said it was the most and the only melancholic experience of my life. Let’s put it this way, it makes me feel better at least!

Saturday, March 10, 2012

This tonic music sounds like yoga music. It feeds me up with delightful thought. I just realize my favorite piece of poetry is full of hope. Its depressing beauty is an exposure of joy.

Monday, March 05, 2012

so long old house

غم ام باش
شادی ام باش
جزئی از هر روز من باش
و من با درخت گردوی همسایه
خداحافظی کردم

Wednesday, February 29, 2012

Reality is honest in its superficiality.

It is not you,

There is another one,

But the same glaze,

The same impression,

The same silent,

The same sigh,

The same me and

all the changes I have been through.

Thursday, February 23, 2012

این جا زمین است

این درخت ریشه خود را
در پهنای
آسمان دوانده است

Monday, February 13, 2012

The bitter stain of coffee in my cup
My cup is a word
Coffee storms in it
And sweet touch of my lipstick.


You are the words,
Reticent one
Loud one
Unrestrained one.

You are the word,
I know the word,
But, I do not know how to use it.

Saturday, February 04, 2012

برای طوفان های ایندیانا

ما آن سان به هم نزدیک
که نمی هراسیم
و آن قدر از هم دور
که نمی هراسیم

که نمی هراسیم از خروش
خروش زیباست
طوفان های ایندیانا هم زیباست
انفجار انرژی در دریای آرامش زیباست
فریادهای انرژی را می شمارم
این دست خط من است

Saturday, January 28, 2012

This is the song that makes me jump around and be merry.
I wrote history in my notebook. Our past is offline.
I sketch life. Life is a picture.

Wednesday, January 25, 2012

My biggest achievement today is discovering and successfully taking out an eyelash that stuck to in my eye.

Tuesday, December 06, 2011

کم رنگ می شوی، کم رنگ، کم رنگ
درخت هست، سیب است، باران است و دستگاه تهویه هوا تا در زمستان برف را نظاره کنیم از پشت پنجره های بخار گرفته. و سرما باشد فقط برای درختان و کف خیابان

سردرگم یک کلمه است یا سه کلمه؟
و رنجی که می کشیم از استواری، چون واقعیت ما مقاوم نیست، مقاومت می کنیم تا دیگران رنج مان ندهند، به همه حق می دهیم تا دمکراسی ای که دیگران ایجاد کرده اند بر پا باشد
به همه حق می دهیم، کلافه نمی شویم، با مشت به دهان کسی نمی کوبیم، به همه گوش می دهیم، صبر را تمرین می کنیم، پاسخ نمی دهیم، رنج نمی کشیم، تا آخر تمام این رنج نکشیدن ها رنجمان می دهد
به خستگی این بازی ها نگاه می کنیم. خاطراتی که ورق می خورد تا ما نوشته شویم. و انرژی های تلف شده زمان را مصرف می کنند. حرف های ناگفته در سکوت زمان خفه می شوند. حرف های ناگفته خیال پردازی یک رویا را شکل می دهند. تا واقعیت جارزده در مخفی گاه خیال ما رنگ بازد، محو شود
گریزی نیست، زنده ایم و زنده گی هست و سیب و سیب زمینی و سیب زمینی شیرین و آسمان و ابرها که خورشید را پنهان می کنند و پرده ها که پنجره را می پوشانند، خیابان را می پوشانند، ماشین ها را می پوشانند و خورشید را
اما صدای ماشین ها هنوز هست، و همهمه خیابان، خورشید که ساکت است حتی شنیده هم نمی شود
و وزوز مگسی سکوت این جا را آشفته می کند
و مهری که نمی خواهی و توجهی که نمی خواهی پیوسته است
این چه ترسی است که محبت را پس می زند؟


اندیشه ی روز دیدار دوباره
بین ما به درازای یک زندگی فاصله افتاده است
در آغوشت فشرده می شوم
.تا چانه ات موهایم را نوازش کند

Sunday, November 27, 2011

All you need is a spoonful of sugar in your coffee. Take it!

Tuesday, November 22, 2011

You are like water,
Pure and clear
You are the water
That turns of fire
I am the fire.

Tuesday, November 15, 2011

مفاهیم تکراری غمگین،

زمانی‌ که می‌گذرد به هر نفسی‌

که ما می کشیم.

ما و تنهائی‌ انتخاب شده یمان

زندگی‌ های ایده‌آل داروینی

و مفاهیم عوض شده

با نفسی که می کشیم

ما باهم تنهاییم.

یاد می گیریم

مفاهیم تکراری را

یاد می گیریم مفاهیم عوض شده را

و قلب ما با شادی‌های کوچک

لبخند می زند

ذهن ما با توهم یک سفسطه

خیال پردازی می‌کند

تا مفاهیم تکراری

با هر نفسی که می کشیم

تکرار شوند

عوض شوند.

Leaves are red

Trees are naked

Leaves are yellow

Trees are naked

Leaves are orange

Birds are singing

Wind is blowing

Trees are dancing

Grasses are green

Trees are naked

Grasses are orange

Grasses are red

Leaves-covered grasses and taste of mischievous pomegranate stains

Lonesome birds

Electric poles

Clouds are flying

Sky is changing color

Life is silent.